سریال The office (فصل دوم- قسمت چهارم)
اصطلاحات سریال The office: فصل دوم– قسمت چهارم
در این پست، قصد داریم 13 اصطلاح کاربردی استفاده شده در قسمت چهارم از فصل دوم سریال آفیس را یاد بگیریم. ترجمه تمرین ها باعث می شوند یادگیری چند برابر شود پس بعد از دیدن هر بخش حتما تمرین ها را ترجمه کنید و پاسخ خود را با پاسخ صحیح هرکدام در انتهای پست مقایسه کنید.
مطالبی که در قسمت چهارم فصل دوم سریال آفیس باید یاد بگیریم:
- پایه بودن، (وقتی می خواهید مطمئن شین که هنوز یک قراری سر جاشه)
- روشنفکر (ولی نه اهل عمل)، بچه مثبت کلاس
- قطعا، بدون شک
- سرشماری
- اوضاع و شرایط دستت بیاد، بفهمی چه خبره
- بدیهی، واضح
- از قانون تبعیت کردن، طبق قوانین پیش رفتن
- شرکت های هرمی
- زهره ترک کردن کسی (کسی را خیلی ترساندن)
- به شدت برخورد کردن، جواب کسی رو دادن، سرزنش کردن
- بیگارگاه
- به عهده گرفتن، تصدی چیزی را قبول کردن
- مسئله جدیه.
1 So we’re still on for lunch?
پس ناهار که هنوز سرجاشه؟
2. Come on, Egghead. Let’s do it. Quiz me up.
یالا روشنفکر. بیا انجامش بدیم. سوال پیچم کن
3. You’re next. Who would you do? Um, Kevin, hands down.
نفر بدی تویی. کیو ترجیح میدی؟ کوین بدون شک
4. we need a headcount.
یه سرشماری نیاز داریم.
5. And he’s kind of gotten the lay of the land a little bit.
و یجورایی اوضاع و شرایط دستش اومده ( فهمیده چه خبره).
6. That should be a no-brainer
این یکی باید واضح باشه.
7. Pam, play by the rules. Play by the rules.
پم از قانون تبعیت کن. طبق قوانین پیش برو.
8. And then I lost it in a pyramid scheme.
بدش تو شرکت های هرمی از دست دادم
9. Everybody was scared out of their wits, man.
همه زهره ترک شدند بابا
10. You should quit. And then, that would stick it to both of them.
باید استفا بدی. و با این کارت جواب جفتشونو میدی.
11. We are not a sweatshop, thankfully.
خداروشکر شرکتمون بیگارگاه نیست.
12. You’re taking over for me, buddy.
استنلی رفیق تو جا من ادامه بده.
13. This is not a drill!
مسئله جدیه!
سریال The office (فصل دوم- قسمت سوم)
Ex: So we’re still on for lunch?
پس ناهار که هنوز سرجاشه؟
Ex: Come on, Egghead. Let’s do it. Quiz me up
یالا روشنفکر. بیا انجامش بدیم. سوال پیچم کن
Ex: You’re next. Who would you do? Um, Kevin, hands down.
نفر بدی تویی. کیو ترجیح میدی؟ کوین بدون شک
نکته: 1
. با فعل های win و defeat به کاربرده می شود به معنی: “به آسانی بردن یا بختن”
She could win any race hands down میتونست هرمسابقه ای رو به آسانی ببره
- در معنی دوم “قطعا، بدون شک، مسلما”
It’s hands down the best movie of the year مسلما بهترین فیلم ساله
Ex: And he’s kind of gotten the lay of the land a little bit.
و یجورایی اوضاع و شرایط دستش اومده ( فهمیده چه خبره).
Ex: we need a headcount.
یه سرشماری نیاز داریم
Ex: : Okay, rule five, safety first, i.e. don’t burn the building down, okay? That should be a no-brainer.
قانون پنجم-ایمنی تو اولویت. ینی ساختمون رو آتیش نزن اوکی؟ این یکی باید واضح باشه.
Ex: : Pam, play by the rules. Play by the rules.
پم از قانون تبعیت کن. طبق قوانین پیش برو
Ex: When I was Ryan’s age, I worked in a fast-food restaurant to save up money for school. And then I lost it in a pyramid scheme. But I learned more about business
وقتی همسن رایان بودم، تو فست فودی کار می کردم تا پول مدرسمو درآرم. بدش تو شرکت های هرمی از دست دادم ولی خب چیزی یاد گرفتم.
Ex: Everybody was scared out of their wits, man.
همه زهره ترک شدند بابا
Ex: You should quit. And then, that would stick it to both of them.
باید استفا بدی. و با این کارت جواب جفتشونو میدی.
Ex: But we do not employ children. We are not a sweatshop, thankfully.
اما ما بچه ها را استخدام نمی کنیم. خداروشکر شرکتمون بیگارگاه نیست.
Ex: I’ll be right back. Stanley. You’re taking over for me, buddy.
الان برمیگردم. استنلی رفیق تو جا من ادامه بده.
Ex: This is not a drill!
مسئله جدیه!
-
- Are you still on for a trip to the coast on Thursday?
- I used to be a huge egghead.
- He is the best musician of all time hands down.
- Everyone, gather up for the headcount.
- It took me a while to get the lay of the land.
- It’s a hard test. That’s a no-brainer. But we can go through it.
- You know how we conduct business here, and I expect you all to play by the rules in future.
- Pyramid schemes are not only illegal; they are a waste of money and time.
- I was scared out of my wits at the very idea.
- If you feel like you have to stick it to the boss, at least do something that won’t get the rest of us in trouble.
- The factory where my father worked was a sweatshop.
- His only reason for investing in the company was to take it over.
دیدگاهتان را بنویسید