درس پنجم کتاب اصطلاحات متوسط
آموزش کتاب idioms and phrasal verbs intermediate (درس پنجم)
در درس پنجم در ادامه افعال دوکلمه ای (phrasal verbs) ها به توضیح معانی اصلی یا ریشه ای برخی از آن ها می پردازیم. برای هر نوع فریزال ورب نیز چند نمونه مثال زده شده که در ویدیو پایین به طور کامل بررسی می شود. این نکات و اصطلاحات به طور کامل در ویدیو به همراه مثال از داخل فیلم و سریال ها توضیح داده شده اند.
اصطلاحات درس پنجم کتاب Idioms
1. drag on: continue for too long.
طول کشیدن
Ex: the meeting dragged on for hours.
جلسه ساعت ها طول کشید.
تمرین: نمی خام این شرایط تا آخر ادامه داشته باشه
2. carry on (doing sth): continue with an activity for a period of time
ادامه دادن کاری (مثبت و خوشایند)
Ex: I carried on painting while the light was still good.
تا وقتی که نور خوب بود به رنگ کاری ادامه دادم
تمرین: منو فراموش کن به زندگیت ادامه بده.
3. keep on doing sth: repeat sth many times, often in an annoying way
ادامه دادن به انجام کاری (منفی و ناخوشایند)/مدام به کاری ادامه دادن
Ex: Michael’s very annoying-he keeps on taking my pen.
میشل خیلی آزار دهنده است- مدام خودکار منو برمی داره
تمرین: تمام مدت مدام از من سوال می پرسید.
4. get on with sth: continue doing sth, often after an interruption.
برگشتن به کاری/ کاری را پس از یک وقفه دوباره شروع کردن
Ex: Be quiet and get on with your work.
ساکت باش و برگرد سرکار خودت.
تمرین: قهوشو تموم کرد و برگشت سر درس خوندنش.
5. stay on: continue enjoying yourself, studying, or working in a place, often after others have left.
ماندگارشدن/ بیشتر ماندن
Ex: the weather was great, so we stayed on for a couple more days.
هوا عالی بود، بنابراین یه چند روز بیشتر موندیم.
تمرین: ی کاش بیشتر تو سفرم مونده بودم
6. Drive on: continue driving.
به رانندگی ادامه دادن
Ex: we drove on for several kilometers.
ما برای چندین کیلومتر به رانندگی ادامه دادیم.
تمرین: چقدر دیگه باید قبل از توقف برای شب به رانندگی ادامه بدیم؟
7. go on: continue without changing
ادامه دادن به کاری بدون وقفه یا تغییر رویه
Ex: I can’t go on protecting you.
دیگه نمیتونم ازت محافظت کنم.
تمرین: اگه همینجوری ادامه بدی، دیگه اصلا رفیق نخواهی داشت.
8. go on (and on) about: talking about sth for a long time in a boring way
صحبت کردن طولانی به طور آزار دهنده ای درباره یک موضوع (فک زدن)
Ex: he went on and on about his car.
(یکریز درباره ماشینش حرف زد. (فک زد
تمرین: یکریز داشتی درمورد دوس پسرت حرف میزدی برای همین یهو رفتم
9. see sb off: go to an airport,station,etc. with sb in order to say goodbye to them.
بدرقه کردن کسی
Ex: I went to the airport to see him off.
به فرودگاه رفتم تا او را بدرقه کنم
تمرین: پدرومادرم تو فرودگاه منو بدرقه کردند
10. take off: (of a plan) leave the ground
بلند شدن هواپیما از روی زمین
Ex: because of snow tha plane couldn’t take off.
به خاطر برف هواپیما نتوانست پرواز کند.
تمرین: هواپیما کِی پرواز می کنه؟
11. cut sth off: (often passive) separate sth from sth else. So it is difficult to leave or enter.
جدا افتادن/دور ماندن
Ex: we were cut off from the rest of the village because of flood.
بخاطر سیلاب از دیگر قسمت های روستا جدا شده بودیم.
تمرین: روستاهای زیادی بوسیله ی برف سنگین جدا افتاده بودند
12. go off: leave a place, especially in order to do sth
بیرون رفتن ، ترک کردن یک مکان به قصد انجام کاری
Ex: I went off to do some shopping.
رفتم بیرون تا کمی خرید کنم
تمرین: او با تونی به تعطیلات رفته است
13. mess about/around (with sth): spend time doing sth in a relaxed way/ do sth or use sth in a carless or annoying way
مشغول بودن به چیزی، ور رفتن
Ex: he was messing about his motorbike.
او مشغول موتورش بود/ به موتور ور میرفت
تمرین: او بعد از ظهر رو با ور رفتن به کامپیوتر گذروند
14. laze around/about: relax, enjoy yourself and do nothing
پلکیدن، ول گشتن
Ex: some boys lazed around in the garden.
چندتا پسر توی باغ پرسه می زدند.
تمرین: آخرهفته خیلی خسته بودم تا کاری بکنم ولی همینجوری ول گشتم
15. Lie around: (of a number of things) be left in a place,usually untidly or where they shouldn’t be
پخش و پلا بودن/ ولو بودن
Ex: there were tools lying around everywhere.
بزار ها همه جا پخش و پلا بودن
تمرین: اگه جاتو بودم، هیچ پولی تو کف اداره پخش وپلا نمی کردم
16. hang around/about: INF spend time in a place doing nothing
پاتوق کردن / ول چرخیدن/ وقت گذراندن با کسی
Ex: there were some boys hanging around the school entrance.
چند تا پسر اطراف ورودی مدرسه پاتوق کرده بودند
تمرین: با خودم فکر کردم یه مدتی همینجوری ول میچرخم تا سروکلش پیدا شه
17. clear off: INF go away (often used angrily as a command).
دستور برای خلوت کردن مکان / پی کار خود فرستادن
Ex: I told them to clear off.
بهشون گفتم خلوت کنن. (برید دنبال کار خودتون).
تمرین: خلوت کنید وگرنه زنگ میزنم پلیس
- I don’t want these situations drag on forever.
- Forget about me, carry on with your life.
- She kept on asking me questions the whole time.
- He finished his coffee and got on with his homework.
- I wish I had stayed on my trip.
- How much should we drive on before stopping for the night?
- If you go on like this, you won’t have any friends left at all.
- You were going on and on about your boyfriend and that’s why I left immediately.
- My parents saw me off at the airport.
- When will the plane take off?
- many villages have been cut off by the heavy snow.
- she has gone off on holiday with Tony.
- She spent the evening messing about on the computer.
- I was too tired to do but lazed around this weekend.
- I wouldn’t leave any money lying around the office If I were you.
- I thought I’d hang around for a while and see if she shows up.
- Clear off or I will call the police.
دیدگاهتان را بنویسید